برنامه ریزی استراتژیک یک فعالیت رسمی است
نخستین نکتهای که باید به خاطر داشته باشید این است که برنامه ریزی استراتژیک، یک فعالیت کاملاً رسمی است که چارچوب مشخصی برای آن تعریف میشود.
منظور از رسمی بودن این است که مدیر ارشد در بالاترین سطح شرکت، رسماً تصمیم میگیرد که برنامه ریزی استراتژیک انجام دهد.سپس این مسئله به مدیران میانی و مدیران عملیاتی ابلاغ میشود که باید برنامه ریزی استراتژیک انجام دهیم
در ادامه، جلسات مشخصی با دستور جلسهی از پیش تعیینشده برگزار میشود و مثلاً میگویند: در این جلسه میخواهیم چشم انداز سازمان را بررسی کنیم.
یا مثلاً گفته میشود که در این جلسه میخواهیم ماتریس SWOT فعالیتها را استخراج کنیم.
در نهایت هم، یک سند استراتژیک تنظیم میشود و چیزی در حجم یک دفترچه یا حتی کتاب، به عنوان خروجی جلسات تنظیم میشود و آن را به عنوان برنامه استراتژیک شرکت در نظر میگیرند.
این برنامه استراتژیک معمولاً توسط مدیرعامل به مدیران میانی ابلاغ میشود و آنها هم برنامه عملیاتی خود را بر اساس همین سند ابلاغ شده تنظیم میکنند.
قاعدتاً مدیریت، دورههایی را هم برای کنترل در نظر میگیرد و همچنین جلساتی را در فواصل زمانی مشخص برای بازنگری و اصلاح و تعدیل برنامه برگزار میکند.
احتمالاً با این توضیحات، مفهوم رسمی بودن برنامه ریزی استراتژیک را به خوبی درک کردهاید.
مراحل و مدل های برنامه ریزی استراتژیک
برای برنامه ریزی استراتژیک، صرفاً یک مدل مشخص وجود ندارد که بگوییم همه باید بر اساس آن مدل برنامه ریزی کنند.بعضی میگویند که ابتدا باید به سراغ مأموریت و چشم انداز سازمان مشخص بروید و سپس، هدف گذاری کنید. تحلیل نقاط قوت و ضعف و فرصت و تهدید هم، بر اساس هدفی که مشخص کردهاید، انجام میشود.برخی دیگر معتقدند که اهداف، خروجی تحلیل SWOT هستند و نه ورودی آن. یعنی ابتدا باید نقاط قوت و ضعف و فرصت و تهدید را مشخص کرده و بر این اساس، هدف های خود را تعیین کنید.
گروهی دیگر، اولین مرحله برنامه ریزی استراتژیک را تحلیل وضعیت موجود (Situation Analysis) میدانند و معتقدند که «تا ندانیم الان کجا هستیم، نمیتوانیم تصمیم بگیریم که کجا میخواهیم برویم.
نقد برنامه ریزی استراتژیک:
اولین اشکالی که معمولاً وارد میشود این است که برنامه ریزی استراتژیک زمانی معنا دارد که بازار در ثبات نسبی باشد و شما بتوانید از اهداف بلندمدت حرف بزنید. وقتی هر روز یک اتفاق تازه میافتد و یک قانون و بخشنامهی تازه مطرح میشود، برنامه ریزی دیگر معنا ندارد.
دومین ایرادی هم که معمولاً مطرح میشود این است که استراتژی را نمیتوان به زمانهای مشخص و از پیش تعیینشده محدود کرد. استراتژی چیزی نیست که مثلاً دقیقاً آخر هر فصل طی چند جلسه به آن پرداخته شود و بعد چند سند تولید شوند و در چند ماه آتی هم، هر کس به سراغ کار و زندگی خودش برود و کاری با استراتژی نداشته باشد.
هر دو ایراد را میتوان وارد دانست. اما مسئله اینجاست که بیشتر منتقدانی که چنین مسئلهای را مطرح میکنند، شرکتهای کوچک و متوسط را در ذهن دارند.
وقتی سازمانی با چندهزار کارمند در حال فعالیت است، داشتن ابزاری برای هماهنگی تلاشها و فعالیتها ضروری است. ابزاری که چارچوبها، اصول، ارزشها و مسیر حرکت را بیان کند و فاصلهی ذهنی مدیران و کارکنان را کاهش دهد.